پرسش :

با توجه به اين كه بعد از رضاخان گروه‌هاي زيادي (مذهبي) و سازمان‌هاي زيادي بنا به نياز جامعه آن روز تشكيل دادند، ولي با اين همه گروه‌هاي متعدد مذهبي و اعتقادي از چه روي و چرا نيروهاي روحاني در موقعيت رهبري اين نهضت قرار گرفتند؟ اين نكته هم فراموش نشود كه توده‌اي‌ها و سكولارها هم بر ضد روحانيت فعاليت چشمگيري داشتند؟


شرح پرسش :
پاسخ :
قبل از مشروطه در ايران صداي آزادي‌خواهي از يوغ استبداد و استعمار شروع شده بود و گروه‌ها و احزاب، با گرايشات ايدئولوژي مختلف به وجود آمده بودند كه عمده‌ترين گرايشات گروه‌هاي بزرگ در ايران گرايش به مذهب بود كه به رهبري علماء هدايت يافته و شكل گرفته بودند، چنان كه در تاريخ ايران قبل از دوره رضاخان اندك تأملي كنيد و صفحات تاريخ مشروطه در ايران را ورق بزنيد، اين مطلب براي شما روشن خواهد شد. بنابراين اگر منظور شما از گروه‌ها، «احزاب» سياسي باشد، تاريخ شكل‌گيري آنها قطعاً به دوره قبل از رضاخان بر مي‌گردد. و اكثراً گردانندگان آنها نيز از علماي روحاني بوده‌اند.[1] امّا بعد از به قدرت رسيدن مستبدانه رضاخان در ايران با حمايت استعمارگران خصوصاً انگليس اين گروه‌ها و احزاب با فراز و فرود و ضعف و قدرت حضور داشتند و سرسخت‌ترين دشمن استعمار و استبداد رضاخاني شهيد سيد حسن مدرس بود كه در هر فرصتي دفاع از ايران و هويت و استقلال آن را وظيفه خود مي‌دانست.[2]
در مجلس و در هر جا كه حضور داشت مبارزي خستگي ناپذير بود كه تاريخ نظيرش را در استعمار و استبداد ستيزي كمتر ديده است.[3] مردم هميشه بيدار اين سرزمين به قدري هشيار بودند كه مردان مدافع از آزادي و استقلال وطن خويش را شناخته و از آنها حمايت مي‌كردند. بر اين اساس بود كه به مدرس رأي داده و او را به مجلس براي دفاع از حقوق و حدود و ثغور كشور خويش مي‌فرستادند. اگرچه در طول تاريخ ايران خصوصاً بعد از دوره قاجاريه عده‌اي مدافع و نماينده استعمارگران در ايران بوده و از سادگي مردم سود جسته و با شعارهاي تجددطلبي و فريبنده آنها را اغفال نموده و براي خود احزابي تشكيل مي‌دادند كه يا به غرب سرمايه‌داري و يا به شرق كمونيستي وابسته بوده و از آنها خط و مشي سياسي اتخاذ مي‌كردند،[4] همين گروهها بودند كه زمينه انحراف مشروطه خواهي را در ايران به وجود آورده و مقدمات قدرت گيري رضاخان را فراهم نموده[5] و حكومت مردم سالاري ديني مردم ايران را سالها به تأخير انداخته و اسباب غارت ذخاير نفتي و ... را براي غارتگران مهيا نمودند، و اين حقيقتي است كه براي مردم ايران هرگز پوشيده نيست كه چه خسارت عظيمي براي علم فرهنگ و صنعتِ اين سرزمين از اين ناحيه وارد شده است. در طول تاريخ ايران بعد از اسلام علماي مذهبي سابقه درخشان مبارزاتي در راه استقلال ايران و در راه دفاع از اسلام داشته‌اند كه مردم به خوبي از آن آگاهند، اگر در جنگل ميرزا كوچك‌خان[6] براي دفاع از حيثيت ديني و استقلال كشور مبارزه مي‌كند يك روحاني غيور است و اگر سيد جمال الدين[7] اسدآبادي نداي اسلامخواهي سر مي‌دهد، يك تحصيلكرده روشنگر حوزوي است، اگر مشروطه خواهي گامي در جهت رهايي از قيد استبداد است، توسط علماي حوزه نجف و علماي ساير بلاد حمايت مي‌شود،[8] در برابر مفاسد رضاخان كه براي نابودي ارزشهاي اسلامي اقدام مي‌كند روحانيت اولين قشري بود كه معترض شده و در برابر اين اقدامات قيام مي‌كنند.[9]
لياقت و شايستگي رهبري در نهضت را بايد به كسي واگذار كرد كه مدافع حقوق مردم و ارزشهاي فرهنگي باشد، توده‌اي‌ها و سكولارها كه ضد دين و وابسته به كمونيست‌ها و يا امپرياليسم بودند، در واقع يكي از بازوان استعمار محسوب مي‌شوند كه برعليه عقايد مذهبي مردم و براي بدنام كردن روحانيت در گوشه و كنار هرج و مرج ايجاد مي‌كردند و هرگز داعيه استقلال طلبي و دفاع از استقلال نداشتند، همين حزب توده بودند كه در روستا و شهرها به غارت اموال و به تعدي به مردم مشغول بودند و وابسته به حزب كمونيست شوروي سابق بودند و مساجد و شهرها را به اصطبل اسبهاي خود و سربازخانه تبديل كرده بودند.[10] امّا روحانيت شيعه و مراجع عظام تقليد با صداقت در هر فرصتي از استقلال كشور دفاع نموده‌اند، در كنار اين قشر عظيم فداكار و مبارز اقشار تحصيلكرده در دانشگاه‌ها نيز با هدايت‌پذيري و الهام از اين رهبران مبارزات پي‌گيري داشته و فداكاري نموده‌اند.[11]
علت اصلي محوريت علماء در رهبري جامعه سوابق درخشان مبارزاتي آنها و درك و شعور حمايت مردم از آنها و ساختار ايدئولوژي حاكم بر جامعه ايراني مي‌باشد كه در آن مردم مطيع مراجع تقليد و روحانيت مي‌باشند، نقطه پيوند مستحكم بين مردم و روحانيت شيعه ريشه در قدرت مذهبي در بين مردم شيوه و منش زيستي علماء دارد.[12]
در دوره مبارزات قبل از پيروزي انقلاب نيروهاي مختلفي در صحنه بودند كه ايدئولوژي آنها براي مردم ناشناخته بود كه پس از پيروزي انقلاب آنها از مردم جدا شده و هر يك از اين گروه‌ها راهي براي خود گرفته يا به مردم پيوستند و يا به كارشكني پرداخته و برعليه نظام صف كشيدند، حزب توده و توده‌اي‌ها اغلب قبل پيروزي انقلاب سركوب شدند و بقاياي آنها نيز به خارج گريختند، بقيه گروه‌ها نيز با همراهي نظام ادامه راه دادند، اگرچه عده‌اي از آنها نيز كنار كشيده يا منزوي شدند و يا به خارج از كشور رفتند، مهم مردم بودند كه در صحنه ماندند و از انقلاب خويش دفاع نموده و خواهند نمود.
براي مطالعه بيشتر به كتاب تاريخ سياسي معاصر، نوشته سيد جلال الدين مدني مراجعه كنيد.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: دكتر مهدي ملك زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، چ سوم، تهران، علمي، 1371، ج 1 و 2و 3، ص 238 و 198 و 194 و 357.
[2] . ر.ك: محمد تركان، مدرس در پنج دوره تقنينيه، چ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1367، ص 6 ـ 7.
[3] . ر.ك: عبدالعلي باقي، مدرس مجاهدي شكست ناپذير، چ اول، قم، انتشارات گواه، 1370، ص 20 ـ 68.
[4] . مانند پيشه وري و تقي زاده و رهبران كمونيست‌ها در ايران و احزاب ديگري كه وابسته به غرب بودند.
[5] . سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر، چ سوم، قم، جامعه مدرسين، بي‌تا، ص 170 ـ 235.
[6] . روحاني، نهضت امام خميني، چ اول، تهران، مركز اسناد، 1372، ج 3، ص 80.
[7] . همان، ص 71.
[8] . ر.ك: مهدي ملك زاده، پيشين، علماي نجف و مشروطه.
[9] . مدني، پيشين، ج 2، ص 12.
[10] . ر.ك: محمد جواد، مجاهد، جنايات كمونيست با وعده و وعيد، چ اول، مشهد، انتشارات سعيد، 1354، ص 50 ـ 92.
[11] . مدني، پيشين، ص 325 و 440.
[12] . ر.ك: علامه اميني، شهيدان راه فضيلت، چ اول، تهران، انتشارات روزبه، بي‌تا، ص 411.